این چند روز..

ساخت وبلاگ

بخاطر روحیم میرم بیرون ..یه کم تو پارک میشینم بعد میرم فاافلی روبرو پارک فلافل یا سمبوسه میگیرم بعدم از سمت کمیل میام خونه..از سمت کمیل میام همش حس میکنم با ماما هستم چون با ماما از اون سمت میایم خونه حس خوبی برام داره..

راستی جمعه صبح خواب بد دیدم برا بابا البته هزیون بود چون نه من خوابام درست درمیان و هم اون روز زیاد خوابیده بودم..بعد به ماما هم گفتم همون روز دایی سکته قلبی کرد و چند روز بیمارستان بستری بود الان خداروشکر بهتره..

الانم از بیرون اومدم خیابونا پراب ،هی سعی کردم از یه جایی برم که اب گرفتگی کمتر باشه..شلوغم بود مردم ریخته بودن بیرون بعضیا لباس گرم پوشیدن ولی خو هوا عالیه سرد نیست..من لباس تابستونی پوشیدم هوای خنک بهم بخوره ،هنوز اینجا کولر و پنکه باز میکنیم چه لباس گرمی اخه..

من شبا پنکه روشن میکنم پنجره اتاقم میذارم باز ،برادر هم کولر روشن میکنه ..

مردمم سگاشونو‌میارن پارک ..زنها گرم صحبت ..مردا هم دسته دسته نشستن پاسور بازی میکنن و...

کاش یه کار ثابت داشتم و راحت زندگی میکردم تو فکر کار نبودم حقوقمو میگرفتم و زندگی میکردم..الان نه حوصله درس خوندن دارم و نه کار درستو حسابی و ثابت ..

دیگه چی بگم ..هیچی به ذهنم نمیرسه برم دیگه ..بابای فعلا

اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 25 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 11:54